تونل رسالت بدحجابی و پدر سوخته انگلیس

امروز روز مادر است و پدر زود به خانه آمده است تا بعد از دیدن اثر ملی ،حماسی،تاریخی و غرور آفرین تونل رسالت به خونه مادربزرگه برویم.

حاج آقا پدر کت شلواری بس فاخر پوشیده است تا بعد از استعمال عطر گل محمدی و اون چیز زیر بغل نیوا با تونل رسالت عکس بگیرد.مادر عزیز تر از گل می گوید:تلویزیون گفته است:"زین پس هیچ راهی در تهران بسته نمی ماند"و من با لحنی طعنه گونه مترو و شعار دیدن دماوند را یاد آور می شویم.پدر آهی می کشد که یعنی تو آدم نمی شی! و مادر مرا به منفی اندیشی و نگتیو انرژی متهم می سازد . علی تپل در حالی که زیر چشمی یه طرز رکیکی به من می خندد از مادر تقاضای طعام می کند و مادر مشتی نخودچی به او می دهد.

حال ما در حکیم هستیم و من هنوز نمی دانم حکیم چه فرقی با رسالت دارد و ایضا همت و زیناالدین و نیایش و آبشناسان.

حاج آقا پدر جان از استعمار پدر سوخته انگلیس ،غرب فاسد بدبخت و رشادت های آقا احمدی نژاد سخن می راند و من را به تقوا و شستن جوراب قبل از خواب نصیحت می کند و من نیز وی را به میلادنور و گلستان!
حاج آقا پدر تونل را از دور دیده است و دیگر در پوست خود جا نمی شود و باز از غیور مردان و خودکفایی برنج و گوشت سخن می راند و آمریکای همه چیز خوار را به اسلام و نماز صبح دعوت می کند!

که ناگهان نرسیده به تونل ماشین در ترافیک سخت کاذب سخت می خوابد و پدر عزیز تر از جان انگار زن بی حجاب دیده باشد فرمان از کفش می رود .علی تپل با لحنی معصومانه می گوید:یعنی همه ماشین ها اینجا جمع شدند تا بقیه مسیر ها باز باشه! من از این نکت نغز به وجد می آیم و وی را نوازش می کنم،پدر جان اخم پیشه می کند و علی تپل بی اینکه از عمق مسئله پی ببرد تنهامی فهمد به خوشایند من حرف زده است و خود را در آغوش من رها می کند!

حال یک ساعت است که ماشین ما در تونل است ،پدر زبان در کام گرفته است . رادیو پیام می گوید همت برای اولین بار بار ترافیک ندارد و از مردم می خواهد بعدا از تونل دیدن کنند.

زین سبب ما ساعت 12 به خونه مادربزرگه می رسیم و بعد از بسته یافتن در همه چیز از پا دراز تر به خونه مراجعت می کنیم!

مادر

زنی بر چارچوب پنجره ای دراز

به روزی می اندیشد که همه او را سرد می بوسند و هدایاشان را به رخ یکدیگر می کشند و طبق عادت روزش را تبریک می گویند و باز باید تمام ظرف های مهمانی روز مادر را خود به تنهایی بشوید و...

زهرای اطهر و مریم مقدس ، مجسمه هایی که تنها قاب می شوند!

فاطمه مظلوم بود آن هنگام که شبانه دفنش کردند و فاطمه مظلوم است که هنوز از تمام روح بزرگش به پهلویی شکسته و صورتی سیلی خورده اکتفا می کنیم تا احمقانه به مذهب خود ببالیم!

ما اگر پارچه ای به عنوان حجاب سر نکنیم و ریشی نگذاریم و حتی اگر کلماتی را هروز تکرار نکنیم باز می توانیم از حدیث کسا و زندگی فاطمه به عنوان یک شاهکار یاد کنیم!

مادری مهربان و همسری فداکار،تمام سهم یک زن از زندگی!

مادرهای ملت من...

مادرهایی که با شنیدن تحسین هایی احمقانه تمام زندگی خود را در دیگران خلاصه می کنند و سهم خود را از زندگی از یاد می برند!

-چند تا مادر می شناسین که خودشو وقف زندگی شخصیش کرده!
-چرا ما مادرهامون رو رو به خاطر عاطفشون استعمار می کنیم!
-ما خیلی از مادرها حرف می زنیم ،خیلی از اون ها تمجید می کنیم و در واقعیت حتی سهم کوچکی از زندگی برای اونها قائل نیستیم!

چندتا رکورد ایرانی ها

زن های ایرانی بعد از 45 سال 70% به خاطر کمبود نور خورشید دچار پوکی استخوان و 85% دچار افسردگی می شن!

این مطلب را در شارت بخوانید!

نقش قبر یک قبرستان متروک

سلام

نیمکت همزمان با روز مادر بازگشایی می شود!

 

 

آرامش پس از طوفان...

و در کویری خاموش

                      در شبی تاریک

                                            هیچ کس یارای ایستادن در برابرریزش ستارگان پاک را ندارد!

 

و طوفان به راه می افتد تا همه چیز را نابود کند اما تنها بازمانده ، پس از طوفان همه چیز را از نو می سازد و این بار محکم تر و استوار تر از قبل ...

و انسانها همه از ذاتی پاک متولد می شوند

 و انسانها آنگاه که به بلوغ می رسند همه چیز را آلوده می کنند

 و اولین گناه از پاکی سرچشمه گرفت!

و نمی دانم چرا هیچ کس نمی داند پاکی همان زشتی است از نگاهی دیگر...

و مردم به سه چیز می اندیشند من خودم خویشتنم!(۱.۲)

و انسان ها مانند گرگ هایی گرسنه شامگاهان یکدیگر را برای بقای خویش پاره پاره می کنند

                                     و سحرگاهان بر جنازه مردگان اشک می ریزند               

                                و کاش خورشید هیچ گاه طلوع نمی کرد تا همه یکدیگر را می دریدند

و در شبی دیگر باز یکی دیگر باید برای بقای دیگران فنا شود!

 

آدمهای عاقل همه چیز را تجربه می کنند و آدمهای باهوش از تجربیات دیگران می اموزند

 

همیشه طوفان خیلی سریع اتفاق می افتد خیلی سریع با گردو غبارش همه جار رو محو می کند تا دیگر تنها خود گوینده حقیقتی دروغین باشد و وقتی طوفان فرو می نشیند دیگر هیچ شوریده ای زنده نیست تا حقیقت را فاش کند.

 وهمه به منافع خویش می اندیشند و همیشه باید در مشکلات کسی برای دیگران قربانی شود.

و بین حقیقت و دروغ چنان پرده ای قرار دارد که هیچ کس توان تشخیص آن را ندارد.

 و تجربه ای که تلخ بدست امد...

و کاش آرامش پس از طوفان خود حقیقت را با سکوت فریاد زند!


من به خودم و حرفام ایمان دارم اگر هر کی جای من بود و اون حرفارو از تو رفیقت میشنید مطمئن باش... (صبر می کنم...)

عزیزم! خیلی حرفا رو تو جمع نمی شه زد روزی هم که بهت گفتم :صبر کن! عجله نکن! طرفمو میشناختم!

اینو بدون من حتی یه فوتم نکردم چه برسه به طوفان!

اون کسی که این قضیه راه انداخت قبلا هم مشابه این کار و کرده بود ! ما چقدر بدبختیم که به همین راحتی اسیر دست بقیه می شیم!

اینم بدون طرف تو و رفیق عینکیش آدمهای خیلی خوبین!

اینم بدون این یه تیک گوشتی که بهش می گن زبون هر کاری می تونه بکنه!


تو دیگه حتی نمی خوای حرفامو بشنوی!

من اون روز ساکت نبودم فریاد می زدم! ولی همه می خواستن من قربانی بشم تا دیگران در آرامش زندگی رو ادامه بدن!من حرف برای گفت زیاد داشتم ولی هیچ فایده ای نداشت من پیشاپیش باخته بودم ! من تنها بودم  تنهای تنها ... روزی که بهت گفتم بزار نسیم  نسیم بمونه ! تو قبول نکردی ! و اون اس ام اس لعنتی رو دادی ! تو آتیش تو لونش انداختی! من هیچ وقت نمی خوام عاقل باشم اما بعضی وقتها عاقل بودن تنها راهه!همیشه نباید حقیقت رو فریاد زد!