دیدین برگشتم...

وقتی یه آدمه گرسنه به غذا می رسه طبق نمودار رادیکال ایکس شروع می کنه به خوردن ، اما من هیچ وقت در مورد هیچ چیزی همچین احساسی نداشتم، همیشه با نمودار ایکس به توان دو کار کردم ، حالا هم بعد از یک سال دوری از کیبورد و قلم احساس می کنم کلی حرف برای گفتن دارم اما دستم توی کیبورد نمی چرخه ، دو سال پیش این موقع شروع کردم به نوشتن ، بعد از چند ماه اوضاع اون جوری شد که می خواستم مخاطب خودم رو پیدا کرده بودم ولی توی زندگی بی نهایت عامل وجود داره که زندگی ما رو تحت تاثیر قرار می ده و ظاهرا نباید باید با این عوامل مقابله کرد عواملی مثل کنکور ،خانواده، فرهنگ خانواده ،فرهنگ جامعه و هزاران عامل دیگه که ماخیلی راحت جلوشون سر تسلیم فرود می آریم و وارد جاده ای می شیم مسطح ، بدون هیچ ناهمواری ،جاده ای که جامعه برای ما ساخته ، با معیار ها وضوابط خاص خودش.


تو دنیای در هم بر هم امروز آدمها آنقدر درگیر عوامل خارجی می شن که هیچ وقت در مورد خودشون فکر نمی کنن ، دنیای امروز با تمام زرق و برق هاش ره آوردی جز مسخ کردن فکر ها و اندیشه ها نداشته .


هنر که روزگاری مامن شخصی آدمها بود امروز به ابزاری تبدیل شده برای القای فرهنگ و اندیشه های مطلوب سیاستمداران


ضمنا من از نعمت کامنت گذاشتن محرومم نمی دونم بلاگ اسکای چش شده اگه کاری می تونین بکنین خبرم کنین!...


 

شروعی شاید دوباره...

یک سال گذشت...
نوشتم تا زنده باشم!