فرش

وقتی طرح اسلیمی ها با کرشمه هایی ظریف خود نمایی می کنند

           وقتی در باغچه های زیر پایمان ،گل ها بذر افشانی می کنند

                                               وقتی فرش ها شعر تازه ای می خوانند

 

ما تنها با نگاهی سرد و قدمهایی مغرور شکوفه هایشان را پایمال می کنیم!

 

ونقش ها

         در خطوطی موازی

                                   به رقص در می آیند

وآنگاه که مانند دو آغوش گرم به هم تنیده می شوند

                                                          به ترنج می رسند

                                                                               و ترنج خود...

                                               و کبوتران در شوریدگی شامگاه

                                                                     آوازسبز سر می دهند                                                 

 

 

سفر انسان را پخته می کند مخصوصا در گرمای تابستان...

خیلی از ما آدمها وقتی یک کاری را تمام می کنیم ،برمی گردیم وبه راهی که پیموده ایم نگاه می کنیم و به این می اندیشیم که چه چیزی به داشته های افزوده شده؛اما حقیقت این است که انسان پیچیده تر از آن است که بتوان به همین راحتی ذهنش را بررسی کرد.

سه ماه تعطیلی هم گذشت و با تمام برنامه های انجام شده و نشده اش خودش را به اول مهر رساند و واقعاً نفهمیدم کی از این جا رفت !

احساس می کنم زندگی داره سریع تر از قبل حرکت میکنه،آخرای  تابستون 19 سالم تموم شده ،اما هنوز باورم نمی شه،از بچگی برام یه دفترچه خیلی جالب مونده، دفترچه ای که توش حماقت بزرگ ترهارو می نوشتم و به خودم قول می دادم که مثل اونا نشم ولی یه جورایی این رودخونه بی رحم یا بارحم ما رو هم با خودش برد تو جماعت آدم بزرگ ها!

حالا که اون دفتر رو می خونم می فهمم آدمها تا وقتی بچن به مسائل خیلی ساده تر نگاه می کنن و وقتی بزرگتر می شن انقدر درگیر حاشیه ها میشن که در روزمرگی خودشون روزها رو به سالها می بافن و آنقدر می میرند که دیگر جایی در قبرستان ها پیدا نشه.

ما فکر می کنیم هر روز بزرگتر می شویم و هر روز عاقل تر، ولی این پوزیتیویست قشنگ تنها برای امیدوار کردن آدمهاییست که می خواهند زندگی را زیبا ببینند و با انرژی مضاعف هر روز ساعتها حمالی کنند و چرخ خانواده ای را بچرخانند و اگر این اندیشه نبود ،دنیا این گونه آرام نبود.

 

اول تابستون قصد این همه سفر رو نداشتم اونم به 35 شهر !

تقریبا نصف مدت تابستون رو در سفر بودم ،سفرهایی که اغلب فی البداهه صورت می گرفت و تمام اهل خون رو شاکی می کرد مثل سفر به زنجان با 15 هزار تومن...

ما سفر می کنیم که تجربه کسب کنیم تا دنیای پیرامون خودمون رو بشناسیم ولی حالا...

ولی حالا آدمها سفر می کنند تا از خودشون فرار کنن،از شهر شلوغشون از زندگی تکراریشون از حرف های تکراری و...

ولی ما هیچ وقت نمی تونیم از خودمون فرار کنیم ، کاش می شد زندگی رو مثل یک هارد فرمت کرد و همه چیز رو از اول آغاز کرد ولی باید یاد گرفت همه چیز رو ترمیم کرد مثل رجیستری ویندوز که اکثر ما ازش غافلیم و علت اصلی خرابی ها و کند شدن کامپیوتر رو می شه از اون خواست.

 وقتی به عنوان آخرین سفرم رفتم شیراز فهمیدم نمی تونم از خودم فرار کنم.

تو حافظیه وقتی داشتم به غلیون پک می زدم فهمیدم که باید در اتاق کوچک خودم دنیایی بسازم و همه چیز رو بر اون بنا کنم و با نشستن یا خوابیدن در اتاق 20 متری می شه تمام اسرار هستی رو کشف کرد همون جور که حافظ در قفسی به ظاهر کوچک تمام زندگیش رو گذروند و شاید به همه چیز رسید!

حافظ هیچ وقت از شیراز خارج نشد همین طور مولوی...

روح ما آنقدر بزرگ است که نیازی به این دنیای کوچک نداشته باشد!

وقتی سینما ،سی تا نما باشد!

 آقای بلخاری از منتقدان متعهد سینمای ما در مصاحبه ای می گفت:ما شاید از نظر جلوه های ویژه از هالییود عقب باشیم ولی سینمای ما ، بار هنری و مفهومی بالایی دارد!

سینمای هالییود در حال حاضر به ابر قدرتی تبدیل شده است که تقریبا تمام سینماهای دنیا بعد از دست دادن مخاطب های خود مجبور به تقلید از آن شدند(شاید مثل عرصه های دیگر)

سینمای هالیوود بیش از 50 سال است که تحت نظام لیبرالیستی حاکم بر آن مجبور به جذب مخاطب بیشتر و به طبع آن کسب در آمد بیشتر است  و این در واقعیت به معنای صنعتی سازی هنر سینماست و البته با توجه به هدف این سینما که ایجاد سرگرمی ای پر هیجان و جذاب است واضح است که هر روز در حال رشد است و سازندگان آن می توانند با استفاده از تکنولوژی های تصویری و متد های روانشاسی که هر روز در حال پیشرفت هستند ،فیلم های خود را جذاب تر کنند به عنوان مثال دلیل اصلی موفقیت فیلم ارباب حلقه ها جلوه های ویژه آن بود .

اما عامل دیگری که باعث رونق سینمای هالییود می شود استفاده از مطالبی همچون همزاد پنداری وتئوری هایی مانند تی ای(کودک،بالغ،والد) است که فیلمنامه نویسان را قادر می سازد با شناخت کامل از مخاطب و نیازهای روحی وی عمل کنند ؛ البته این سیر یعنی شناخت نیازها و خلق اثر سیر منطقی هنر یکی از تئوری های فلسفه هنر است ولی وجود پشتوانه نظام سرمایه داری و دخل تصرف آن در این هنر برای رسیدن به نیاز های خود اعم از سرگرم ساختن جامعه والقا و تبلیغ افکار و اندیشه های خود که اغلب به عموامل مادی ختم می شوند  مشکل اصلی ای سینمای بزرگ است.

با وجود سینمای جذاب هالیوود ، سینماهای بزرگ لهستان ،فرانسهو... یا مخاطبان خاص خود بسنده کرده و مانن

د هنرهای دیگر از جامعه سرمایه داری دوری می کنند یا دست به پیروی از آن می زنند که این مطلب با مقایسه فیلم های قدیمی که شاید ظاهری آماتور داشته باشند مشهود است !

 

ماتریکس همان راکیست!

شاید برخی معتقد باشند که ساخت فیلم های به ظاهر معنوی هالیوود همچون مسیر سبز،کنستانتین و شهر فرشته ها و ... که آمار آنها در این سالها رو به افزایش است ، نشان از تغییر روند هالیوود دارد ولی در حقیقت اینها نسخه هایی از همان فیلمهای اکشن و عشقی هستند که اکنون با لایه هایی جدیدتر عرضه می شوند.

سینمای ما نیز در واقع نسخه بومی شده هالیوود است و تفاوت های ساختاری در آن دیده نمی شود.

 

یک فرزند شهید کنار من بود!

به نام پدر ،حاتمی کیای همیشه! پرستویی همیشه!

شاید نباید از دفاع مقدس فیلم بسازیم چون به جای زنده کردن آن و نمایش ارزش هایش تنها به خلق آثاری می پردازیم که مشابهش را آمریکایی ها برای ویتنام کرده اند .

نمی دانم جوابش را چه باید بدهم،او اکنون باید بدون پدر باشد و دیگران با نام دفاع مقدس جیبشان را پر کنند.

 

سینما هم جای خوبیه!

پسره بغله من نشسته بود، نه انگار که من دارم دارم می بینمشون...

آخره فیلم دختره گفت :این فیلمه ، فیلمه دیروزی نبود؟

- آره من از صندلیاش یادم اومد!

فکر کنم اگه هنری مور می فهمید تو سینما ها و تاکسی های ایران چه خبره،فی الفور به ایران میومد تا از این صحنه های منحصر به فرد فیلم مستند تهیه کنه تا کل دنیا رو بخندونه!