آرامش پس از طوفان...

و در کویری خاموش

                      در شبی تاریک

                                            هیچ کس یارای ایستادن در برابرریزش ستارگان پاک را ندارد!

 

و طوفان به راه می افتد تا همه چیز را نابود کند اما تنها بازمانده ، پس از طوفان همه چیز را از نو می سازد و این بار محکم تر و استوار تر از قبل ...

و انسانها همه از ذاتی پاک متولد می شوند

 و انسانها آنگاه که به بلوغ می رسند همه چیز را آلوده می کنند

 و اولین گناه از پاکی سرچشمه گرفت!

و نمی دانم چرا هیچ کس نمی داند پاکی همان زشتی است از نگاهی دیگر...

و مردم به سه چیز می اندیشند من خودم خویشتنم!(۱.۲)

و انسان ها مانند گرگ هایی گرسنه شامگاهان یکدیگر را برای بقای خویش پاره پاره می کنند

                                     و سحرگاهان بر جنازه مردگان اشک می ریزند               

                                و کاش خورشید هیچ گاه طلوع نمی کرد تا همه یکدیگر را می دریدند

و در شبی دیگر باز یکی دیگر باید برای بقای دیگران فنا شود!

 

آدمهای عاقل همه چیز را تجربه می کنند و آدمهای باهوش از تجربیات دیگران می اموزند

 

همیشه طوفان خیلی سریع اتفاق می افتد خیلی سریع با گردو غبارش همه جار رو محو می کند تا دیگر تنها خود گوینده حقیقتی دروغین باشد و وقتی طوفان فرو می نشیند دیگر هیچ شوریده ای زنده نیست تا حقیقت را فاش کند.

 وهمه به منافع خویش می اندیشند و همیشه باید در مشکلات کسی برای دیگران قربانی شود.

و بین حقیقت و دروغ چنان پرده ای قرار دارد که هیچ کس توان تشخیص آن را ندارد.

 و تجربه ای که تلخ بدست امد...

و کاش آرامش پس از طوفان خود حقیقت را با سکوت فریاد زند!


من به خودم و حرفام ایمان دارم اگر هر کی جای من بود و اون حرفارو از تو رفیقت میشنید مطمئن باش... (صبر می کنم...)

عزیزم! خیلی حرفا رو تو جمع نمی شه زد روزی هم که بهت گفتم :صبر کن! عجله نکن! طرفمو میشناختم!

اینو بدون من حتی یه فوتم نکردم چه برسه به طوفان!

اون کسی که این قضیه راه انداخت قبلا هم مشابه این کار و کرده بود ! ما چقدر بدبختیم که به همین راحتی اسیر دست بقیه می شیم!

اینم بدون طرف تو و رفیق عینکیش آدمهای خیلی خوبین!

اینم بدون این یه تیک گوشتی که بهش می گن زبون هر کاری می تونه بکنه!


تو دیگه حتی نمی خوای حرفامو بشنوی!

من اون روز ساکت نبودم فریاد می زدم! ولی همه می خواستن من قربانی بشم تا دیگران در آرامش زندگی رو ادامه بدن!من حرف برای گفت زیاد داشتم ولی هیچ فایده ای نداشت من پیشاپیش باخته بودم ! من تنها بودم  تنهای تنها ... روزی که بهت گفتم بزار نسیم  نسیم بمونه ! تو قبول نکردی ! و اون اس ام اس لعنتی رو دادی ! تو آتیش تو لونش انداختی! من هیچ وقت نمی خوام عاقل باشم اما بعضی وقتها عاقل بودن تنها راهه!همیشه نباید حقیقت رو فریاد زد!