امروز تولد مادر ِعزیز تر از جان است و انگار مادر جان می خواهد یک عدد تولد در حدّ لالیگا تهیه کند.
بالای سر ِمادر جان ابرها ترافیک کرده اند و نه انگار همین هفته ی پیش ما و حاج آقا پدر جان را به مناسبت روز مادر، دچار خلاءِ مالی کرده است!
مادر جان از صبح مشغول رُفت و روب و پخت پز است تا شب همه مجبور شوند وی را با هدایای نفیس خجالت زده کنند .مادر جان از هفته پیش همه خویشان را دعوت نموده و خوش بختانه عم قزی (دختر عمه)، که از مهمانی های چیپ بدش می آید به خیال خودش ما را پیچ داده است!
زنگ خانه جیغش در می آید و چون علی تپل خواب است و مادر جان چُرت می زند من آیفون را بر می دارم!
آیفون از سر بی کاری شوخیش گرفته و عم قزی را به انضمام افرادی نشان می دهد؛ آیفون را می گذارم اما این بار چند بار پشت سر هم جیغ می زند و عم قزی را نشان می دهد که دماغ عمل کرده اش را به دوربین چسبانده و من هم لاجرم در را می زنم.
عم قزی با همراهان وارد می شود و انگار که خانه خودشان باشد ضمیمه هایش را روی مبل می نشاند و برای آنها از دکوراسیون مینیمال خانه ما و رژلب های جدید ِال جی سخن می راند( هفته پیش وقتی داشت سادگیه خونه ما رو مسخره می کرد این حرفها رو یادش داده بودم! البته رژ لب کار خودش بود)
مادر جان در حالی که چُرتش ناکام مانده است با دیدن عم قزی و مایتعلّق تمام ابرهای بالای سرش را با سنجاق سر می ترکاند (چون می داند وی به نیّت چتر آمده) و در حالی که در دلش به عم قزی فحش می دهدبه عم قزی می گوید:"خوب کردی اومدی زری جون، فدات بشه خاله !".
عم قزی در حالی که با هیجان مادر را چی چی پریز می کند به او می گوید که خانمی جنتلزن افتخار داده و می خواهد در خانه ما مدیتیشن گروهی به راه بیندازد.
عم قزی با هزار عشوه به سمت من می آید وحتما انتظار دارد من ذوق مرگ شوم و القصه در هورمون های من آب از آب تکان نمی خورد.
- چیزی می خوای؟
- لطفا برای ما قهوه آماده کن! خانم محترم می خواد برامون فال قهوه بگیرد!
خانمه همه را جمع می کند و مدیتیت را شروع می کند:
- بدن هاتونو آرام کنید،به هیچ چیزم فکر نکنید ... بدن هاتونو رو پرواز بدین !
می خوایم بریم جزایر قناری برنزه کنیم!
حال خانم محترم تِیک آف کرده است و خیال دارد به یک تور دور دنیا برود!
ادامه دارد...
سلام
من شما رو در بلاگ خودم لینک کردم
بسم الله
شما هم دوست دارید لینک بده
سر بزن
موفق باشید
سلام . خوب اینم یه جنبشه دیگه موفق باش و خوشحال
یه سری به ما بزنی خوشحال می شیم...
سلام
کی گفته من می خوام برم معماری.
تازه اگه هم بخوام برم کسی رایمو نزده خودم به تنهایی تصمیم گرفتم(و این خیلی مهمه)
البته از حرفهای شما هم بی نهایت ممنونم.شما هم تاثیر داشتید.البته کی گفته من می خوام برم معماری:):)
سلام
لینکت کردم. خوب مینویسی.
منو میشناسی؟؟؟؟؟؟؟
http://www.Mg-Blog.com جایی برای کوچ کردن.
جالب می نویسی . نه خوشم اومد!