روز دوم در موریس

از هتل پرستاره بیرونمون کردن هتل بعدیمون یه ستاره کمتر داره یعنی هتل الان منهای باشگاه بیلیارد و جکوزی در هر اتاق .
از ماهواره هم خبری نیست چون هتل جدید بر ای بنیاده!
امروز قرعه کشی برنده شدم بهم یه بسته خلال دندون دادن از نوع نفیسش و دور از چشم تماشاچی نماها!
بهزاد از جزیره موریس

روز اول در جزیره موریس

آشناهایی که جلومون سبز شدن!
دکتر دانش قائم مقام وزیر و رئیس مدرسه هاگوارد
آقای دکتر آقا افشار مشهد مشهد شما اینجا! در هر صورت با رفقا خوش بگذره فکر نمی کردم ...
دختر خاله فری و خانواده
بعد از ۵ سال چشممون به جمال دختر خاله و شوهرش روشن شد هر کدوم دو برابر شدند (ما که بد خواه نیستیم!بزار بشن)
اما نمی دونم چرا به غیر از یه چشمش که همیشه معلوم بود بقیه جاهاشم معلوم بود بابام وقتی دیدشون هزار تا رنگ عوض کرد ! مردشور این بزرگترا رو ببرن که باید اتفاقی فک و فامیلا رو ببنیم!
و اما بعد
اینجا فرقی با سید اسمال خودمون نداره فقط یه کم جوات تره ! بعد از ظهر قرعه کشی بود یه آقایی که خیلی استعداد جواتی یساری شدن داشت۲ ساعت نازی جون خوند بعدشم از توی هزار تا برگه یه دونه رو در آوردند و بهش صدهزار ریال وجه خیلی با کلاس ایران رو دادند!
بعدشم دور از چشم معلم ها اولیای محترم و فامیل متجدد و ... رفتم یه شلوار دور از جون لی خریدم و چپوندم ته ساک ؟ خدا کنه لو نره!
برای فردا شب بلیط سینما گرفتم ! تهران که گیرمون نیومد حداقل اینجا بریم فیلمارو ببنیم ؟! مارمولک تموم شده بود  ملاقات با طوطی(داود نژاد) رو گرفتم البته همراه با خانواده تا یه موقع به گناه نیفتیم!
بهزاد

دوتا سفر تو یه هفته

بالاخره این ولی محترم ما راضی شد ما رو یه سفر دون زیارتی ببره ! البته کلی حرف زد که وقتی رفتیم اونجا سه نقطه و سه نقطه پیش نیاد و نفری یه امضا گرفت ؟!
فی الواقع من و خانواده عزم سفر کردیم  فردا شب می ریم کیش تا جمعه . جمعه هم که برگردم می رم اصفهان اما اندفعه با برادران هم مدرسه ای وقتی برگشتم اگه کامی بود زیارت نامه مفصلی می نویسم .
بهزاد

بعد از یه ماه در به دری!

 مراجع عظیم هر یک در بازتاب هک بلاگ، بیانیه هایی از خودشون گفتن که ذیلا برخی ازآنها را می خوانید باشد که پند گیرید:
حضرت آیت الله شمشیرالاسلام:
در این هفته که من نبودم اون هکر بی ناموس اومد و این نیمکت رو هک کرد من چند تا مهم دارم که باید اونو بگم تا ملت اشتباه جهنم نره!
اولا اونکه اصلا نیمکت یعنی چی ما بچه بودیم دور هم می شتیم وهمه همدیگرو می دیدیم وهیچ کس دیگه ته کلاس و زیر میز کار بی ناموس نمی کرد.
دوما وقتی دو تا پسر با یه دختر بشینن رو یه نیمکت، منم می فهمم چی کار می کنن البته من خودم یه بار اون کار رو کردم و خیلی هم ترسیدم چون استاد بالاسر من وایستاده بود و من به سختی تقلب کردم؟!
حضرت آیت آپدیت الاسلام:
الیوم دیدن هک در نیمکت فی الحکم محاربه با امام اکبر شاه می باشد راستی برادر هک یعنی چی؟!
حضرت آیه الله چونه الاسلام:
(به علت حجم زیاد مطالب قسمت هایی حذف شده است)
رب شهرلی صدری و....
بلاگ اصولا فضایی است برای مقابله با بلاگ های ضد اسلام و در آن... و اما در باب مخافان بلاگهایی خاص کمثل نیمکت می توان از ابعاد مختلف بحث را مطرح کرد ابتدا باید کسانی که توانایی این کار را دارند شناسایی کرد و... این جانب بر این هستم که بیشترین احتمال متوجه فرنگی هاست که امریکا و شوروی اعظم آنها هستند و اگر این بلاگ ضد اسلام بود که قضیه پر واضح است و لی من یادم نمی یاد همچین بلاگی رو هک کرده باشم چند لحظه تامل بفرمایید................... بله بلاگ نیمکت به سرکردگی بهزاد ملعون تاریخ هک سوم دی به جرم اختلاس در معاملات بیع متقابل و پتروپارس ...
و امادر باب برخورد با این عوامل ...
حضرت آیه الله پشم الاسلام :
الذین امنو و هکوا النیمکت هم یرزقون بمیزان 14 حوری و الذین ...
حضرت آیه الله ایکس الاسلام:
من از هکر محترم تشکر می کنم ولی نمی دونم هک چی هستش ولی خوشحالم که اعضای نیمکت بی کار شدند فی الحال برادران نیمکتی را بفرستید اوین تا بی کار نباشند و خواهر نیمکتی را پستش کنید قم تا این جا برایش کاری محیا کنیم ...(بعد از این جمله به خاطر غیرت نیمکتی مصاحبه به اغتشاش کشیده شد ...)
حضرت آیه الله یوسف صانعی:(اینم برای اوناییکه که به ماتهمت می زدند!)
بروید ببنید سیدعلی چه می گن در آن یه منفی ضرب کنید.
حضرت آیه الله نوری همدانی هم قبلا بیانیه برای ما فرستاده بودند که به علت صحنه دار بودن آن و سوتی های فراوان از انعکاس آن معذوریم هر وقت قرارشد موضوع بلاگ رو عوض کنیم بیانیه ایشان هم منعکس می کنیم.
از تمام سقط الاسلام ها چی چی الاسلام ها و تایر ها تشتک هایی که با القاب مختلف ما رو سر افراض کردند تشکر می کنیم.
(قابل توجه حوری های نگهبان به خدا اینا همش تنظه یه موقع به گوش رب النوع نرسه!)

سه قطره خون

صدای آمبولانس ها قطع نمی شد با تمام گرمای اتاق سردم بود، یعنی اونایی که زیر آوار بودن الان دارن از فاصله 20 متری خونه ما رد می شن!؟ خوابم می یومد ولی خوابم نمی برد همه جا ساکت بود ولی من منغلب بودم چشام بسته بود ولی بیدار بودم سه قطره خون هیچ وقت حالو حوصله خوندن همچین رمانی رو نداشتم ولی الان بهم فاز می داد اونم بدجورچند صفحه اولش رو خونده بودم ولی نیمه کاره ولش کرده بودم ولی الان دلم می خواست بخونم و شروع کردم با یک چراغ قوه یک واتی در تاریکی محض ...

تا صبح خوندم یه بند بدون نفس نزدیکای صبح داشتم از حال می رفتم که کتاب تموم شد" جفت نازی هم مرده بود همچو آهو که جفتش را..." نمی دونم فهمیدم سه قطره خون یعنی چی یا نه؟!

می خواستم از سوء مدیریت ها بگم در این شرایط بهرانی می خواستم به فراموش شدن این حادثه اشاره کنم و اینکه هیچ کس برای حادثه بعدی پیش گیری نخواهد کرد می خواستم از پسته فروشی بگم که همشهری هاش دارن از گشنگی می میرن می خواستم از خدا بگم از این مصیبت ها می خواستم از فرهنگ فراموش شده مان یاد کنم از کوروش و داریوش می خواستم از امدا رسانی های افتضاح بگم ...

ولی سلمان گفت نگو! سلمان الان بمه؛ دیشب رفت.  سلمان گفت برای این حرفها وقت هست ولی برای کمک نه! سلمان گفت بیا تو مردم مهم نیست تو یه بسیجی هستی یا یه دانشجو یه ضد انقلاب هستی یا یه انقلابی

 مهم نیست ... دیگر هیچ چیز مهم نیست به جز نجات اونی که زیر آوار مونده نجات اونی که تو سرمای منفی 7 درجه داره می لرزه فقط باید کمک کنی فقط باید انسان باشی فقط همین....

اما من هیچ کاری نمی تونستم بکنم آدم این جور موقع هاست که احساس حقارت می کنه احساس و حشتناکیست خدا خوابش برده شاید هم خود را فدای گناهان بشرکرده، نمی دونم!

اگر نمی توانید خون بدهید اگر نمی توانید کمک مالی بکنید اگرنمی توانید ...

                                  پس حداقل یک دقیقه سکوت کنید بی فایده نیست
بهزاد