روزها می آیند و می روند و ما مانند سنگ ریزه های کف رودخانه تنها تغییر شکل می دهیم و حتی نمی دانیم بر ما چه می گذرد مانند لاشه ای که خود را عاجزانه به دست کفتار می دهد تا آن را بی هیچ وقفه ای پاره پاره کند
باز هم همون قصه همیشگی:
دانشگاه:جایی برای گذراندن اوقات فراغت با مزایا و امکانات فراوان و رفع نیاز های جسمی و روحی
دانشجوی پسر:همه کار جز درس
دانشجوی ۲خطر:در ظاهر خرخون در باطن فی امان الشباب!چشمون سیاه موی کمند مخ نخودی!
دانشگاه هنر: دانشگاه دخترونه با کمی پسر
هنرمند: قیمت سیگار :۲۵۰+
طول مو :۷۵+
با انواع افه های شتری!
سلام. مبارکه. قشنگ شده. راستی، قبلا اینجا رو یه نفر دیگه نمی نوشت؟؟؟ بهزاد رو کجا فرستادی؟
افه شتری چیه اونوقت؟
من نفهمیدم:)
دانشکده صنایع غذایی هم یعنی شکمای بادکرده با انواع خوردنیها!
دیگه حسابی اطلاعاتی شدی تایید مایید میذاری!
متاسفم برات که انقدر سطحی فکر می کنی و دسته بندی می کنی.دخترا و پسرا....
فراموش کردی که همگیه ما انسانیم و توی این قضیه مشترکیم.هممون باید سعکنیم که خودمون رو از لجن های دنیایی بیرون بکشیم حالا چه دختر چه پسر
خوبه . پیشرفت کردی
گند زدی به وبلاگ
فکر کردی بامزه ای ولی نه
ادعاتم زیاد است