کرکسی پاک
در آرزوی یک پرواز بلند
آشیانه را رها می سازد
تا شاید مرداری را
زندگی بخشد
نه آنگونه که شیر به بقای خویش می اندیشد
آسمان کوتاه است
و کرکس هیچ گاه
در آغوش قناری نخواهد بود
قناری به اسارتی رنگی می اندیشد
در میان همهمه اصوات
دلم هی می گیره هی وا می شه!
دلم از دست روزگار خونه ولی براش می میره!
دلم می خواد از هم کلاسی هام و عقل کوچیکشون بگه ولی...
دلم می خواد داد بزنه ولی خفه شده!
سلام. شعر جالبیه.
--------------------------
درکشون کن. تو که اختلاف سنی نداری باهاشون. راحت تره، نه؟ اونا هم اینجوری راحت تر درک می کنن. به هر حال ...
یا علی
همشون مغز نخودین بی خیال ! با اون گروهای مسخرشون!
وقتی یکی ناشناس می آد اینجا بهم برمی خوره!
اگه نمی خوای بقیه بفهمن یه جوری خودتو نشون یده!
سلام ممنون از لینکت یه خورده به زندگی امیدوار باش یه تماس هم با ما بگیری بد نیست .... دوست دوران دبیرستان