صدای سرما

صدای رود می آید

 پر خروش و پر تلاطم

 تنها صدای رود می آید

صدای رود می آید

 با صدای ضجه هایی

که از اعماق گورستان به گوش می رسد

بوی مرگ می آید

 

نسیم با قدم هایی آهسته

قلم در دست می گیرد و آرام آرام رنگ می زند

هر آنچه هست

سبز می کند دشت را

تا سیاهیش در زیر خاک دفن شود

مانند مردگانی که خود را هفت رنگ می زند

تا با خوشحالی مرگشان را فریاد زنند

 

چگونه می توان در این صحرا

از تشنگان طلب آب کرد

 

نظرات 7 + ارسال نظر
سفر کرده جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:53 ب.ظ http://www.safarkarde.blogsky.com

سلام
خیلی ها تشنه اند ....یکی تشنه جرعه ای آب .... دیگری دانش .....شاید هم دوستی و دوست داشتن .....
من که دلم گرفته ..... چی بگم
دلت دریا عزیز

سلمان جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:15 ب.ظ

حالا ما قرمز شدیم دیگه!!! بابا یه راهی جلو پای ما بذار که امانتی رو برسونیم. یا علی

یک هم کلاسی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 ب.ظ

ترشی نخوری یک چیزی میشی!!!! اصلا به قیافت نمی اومد!!

فروهر شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:28 ب.ظ http://naadaare!

سلام
فردا بیاید کلاس
مرسی

ضمنا : خجسته باد این پیروزی!

بابای

نارنجک سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:26 ب.ظ

دیوونه

نرگس پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:31 ق.ظ

طلب؟؟/
فقط از خودم!

خوبی بهزاد ؟

shahla soorosh یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ق.ظ http://sinaman

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد