روز سوم در موریس

دیونه
همه ما دیونه ایم ولی یه عدمون نمی خوان دیوونگیشونو مخفی کنن پس ناچار زندگی را به زیبایی می بوسن می زارن کنار !
من دیوونم چون ردرس نمی خونم ولی می دونم که باید بخونم من دیونم چون به کسی که دوسش دارم نمی تونم بگم که...
شب سومین روز از تبعید رو رفتم جشنواره فیلم فخیم زاده اسمش رو یادم نیست!
قرار بود بعدش برم کنسرت داتیس ولی وقتی رسیدم تموم شده بود ولی ضد حال نحوردم نمی دونم چرا؟!
روز آخر رو کامل به سیاحت گذروندم از اکواریوم و درخت ۸۰۰ ساله گرفته تا غروب یه کم رمانتیک سواحل مرجانی !
بهزاد از جزیره موریس
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://parham.blogsky.com

سلام . جالب بود.
اصفهان اومدی یه سری هم به ما بزن

معلم راهنما چهارشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:17 ب.ظ http://moallemrahnama.persianblog.com

سلام
احتمالا منم باید بگم جالبه. البته یکم هم هست.ولی فکر کنم جالبتر هم میتونه باشه. شاید خوب باشه دیوونگی رو بیشتر تعریف کنی البته معذرت میخوام چون اگه اینکارو بکنی که عاقل میشی. حالا ما هم یه چیزی نوشتیم عاقلا شاید زیاد نفهمن چی گفتم ولی بقیشون شاید چرا!

روبی شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://roobipire.blogspot.com

هنوز تو موریسی بابا کوتاه بیا

ناز خانوم دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:54 ب.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

خوش بگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد